www.iiiWe.com » «حکومت نظامی» ـ معرفی کتابی از «خوسه دونوسو»

 صفحه شخصی گلاره رستم‌پور    
 
نام و نام خانوادگی: گلاره رستم‌پور
استان: کردستان - شهرستان: سنندج
رشته: کارشناسی معماری
شغل:  طراح پاره وقت
تاریخ عضویت:  1395/06/03
 روزنوشت ها    
 

 «حکومت نظامی» ـ معرفی کتابی از «خوسه دونوسو» بخش عمومی

9

نویسنده : خوسه دونوسو
مترجم : عبدالله کوثری
موضوع : ادبیات جهان
ناشر : نشر نی
شمار صفحات : ۴۷۲
شابک : 978-964-185-454-8
نوبت چاپ : ۲
قطع : رقعی
جلد : گالینگور
قیمت : ۳۵۰,۰۰۰ ﷼

نامزد سی‌وپنجمین دوره‌ی جایزه‌ی کتاب سال در بخش «ادبیات زبان‌های دیگر»

درباره‌ی حکومت نظامی
نقدی از فرزاد قرائتی

«حکومت نظامی» وقایع یک بیست و چهار ساعت در ژانویه‌‌ی ۱۹۸۵، در شهر سانتیاگو را روایت می‌‌کند. مانونگو خواننده‌‌ی مشهور و انقلابی شیلیایی که قبل از کودتای پینوشه در شیلی، برای شرکت درکنسرتی همراه ژان بائز به سانفرانسیسکو رفته و بعد از کودتا در پاریس اقامت گزیده و دیگر به شیلی بازنگشته است، دوازده سال بعد از کودتا یعنی درست زمانی که بختک یک حکومت‌‌ نظامی تازه نفس بر زندگی مردم افتاده است به یکباره بی هیچ دلیل خاصی راهی وطن می‌‌شود. از اتفاق این بازگشت با مراسم احیای ماتیلده نرودا، بیوه‌‌ی پابلو نرودا، شاعر پرآوازه‌‌ی شیلی مقارن می‌‌شود. مانونگو بلافاصله پس از مطلع شدن از این خبر از طریق روزنامه‌‌ها راهی منزل نرودا می‌‌شود و تا فردای آن روز درگیر اتفاقاتی چنان سترگ و پیچیده می‌‌شود که رخ‌‌داد همه‌‌ی آن‌‌ها در این مدت زمان کم باورپذیر نیست.

حکومت نظامی بیش از هر چیز توصیف جامعه‌‌ای سیاست‌‌زده تحت سلطه‌‌ی دیکتاتوری پینوشه است. روزگاری که از احزاب سیاسی جز سایه‌‌ای باقی نمانده و اپوزوسیون بر سر هیچ چیز با هم توافق ندارند. دوستان مانونگو که زمانی در حزب کمونیست و بعد جنبش چپ انقلابی فعال بوده‌‌اند، از سیاست کنار کشیده‌‌اند. هرچند دیکتاتوری سیاست را چنان به آن‌‌ها تحمیل کرده که انگار تنها حرف آبرومندانه نزد آن‌‌ها سیاست است و تمام حرف‌‌های دیگر در گلوشان خفه شده است. در واقع سیاست غباری شده است در برابر دیدگانشان چنانکه بذر هیچ اندیشه‌‌ دیگری در ذهنشان جوانه نمی‌‌زند. در جایی از داستان که مانونگو و جودیت در مورد صدا و موسیقی صحبت می‌‌کنند، جودیت ناخودآگاه بحث را به دوران شکنجه‌‌اش منحرف می‌‌کند اما یک‌‌باره به خود می‌‌آید و انگار که از تاریکی پا به روشنایی گذاشته باشد، می‌‌گوید: «من خیلی سال است از چیز دیگری حرف نزده‌‌م. درست مثل هر کس دیگری توی این مملکت. دیگر یادم رفته از چیزی غیر از بی‌‌عدالتی، نبود آزادی، فلاکت یا خشونت حرف بزنم. اگر از چیز دیگری حرف بزنم عذاب وجدان می‌‌گیرم. ذهنم تمام توانش را متمرکز کرده تا هر چیزی درباره‌‌ی این مسائل می‌‌شنود حفظ کند. مثلا من دوست دارم از موسیقی حرف بزنم، اما توی دلم می‌‌ترسم مبادا حرف‌‌هام سطحی باشند.»

زندگی تمام آدم‌‌های جامعه از سیاست اشباع شده است. گریز از سیاست به سمت عشق، هنر، تجارت و حتی مرگ که همین حالا پیش چشم خودشان می‌‌بینند، محال است؛ اگرچه مشارکت در سیاست هم محال است، چرا که رژیم سیاست را در انحصار خودش گرفته. این‌‌گونه، آرمان‌‌ها و هیجانات سیاسی که اصلا فرصت تحقق ندارند، مضمحل و بی‌‌معنی می‌‌شوند و چیزی که باقی‌‌می‌‌ماند یک‌‌جور خودارضایی لفظی است.

«حکومت نظامی» زندگی درونی و بیرونی آدم‌‌هایی از اقشار مختلف جامعه‌‌ی شیلی را در دوران خفقان آور دیکتاتوری شیلی به تصویر می‌‌کشد. شخصیت‌‌هایی از سه نسل متفاوت که بیزاری از نظام سلطه آن‌‌ها را به‌‌هم پیوند می‌‌داد. مانونگو ورا که کمی قبل از کودتای پینوشه، به گونه‌‌ای تصادفی از شیلی خارج شده و بعد از کودتا به پاریس رفته، در چند سال نخست بعد از کودتا با ترانه‌‌هایش زبان گویای وطن خفقان گرفته‌‌ی خود شده و در میان جوانان اروپا جایگاهی بی‌‌همانند پیدا کرده است. اما حالا پس از دوازده سال از کودتای ۱۹۷۳ دیگر نه اعتقادی به آنچه می‌‌خوانده دارد و نه چشم‌‌انداز امیدبخشی پیش خود می‌‌بیند. به تدریج دریافته که انگار دردناک‌‌ترین قسمت تاریخ خود را از دست داده‌‌ است، اسیر این دغدغه شده، دغدغه‌‌ی تاریخی که درکش نکرده و باعث شده احساس کند که شقه شقه شده و فردی ناتمام است. به همین علت برگشته. برگشته تا ببیند می‌‌تواند آن تکه‌‌پاره‌‌ها را پیدا کند، یا دوباره مثل مارمولکی که دمش را از نو می‌‌سازد، دوباره بسازدش. دلش می‌‌خواهد دوباره وارد تاریخ نسل خودش شود تا بتواند دوباره بخواند، اما نه مثل عروسکی قیمتی. برگشتن به شیلی تحت حکومت نظامی برایش شرکت کردن در جنون این کودتای دوم است، چراکه کودتای اول را تجربه نکرده است.

جودیت- دختری از طبقه‌‌ای بورژوا که از نوجوانی مسیرش را از خانواده جدا کرده و از رفاه و امنیت دست شسته- خود را وقف مبارزه در راه آرمان انتزاعی عدالت اجتماعی کرده است. عملی که حتی از نظر هم‌‌حزبی‌‌هایش برای دختری از این طبقه احمقانه به حساب می‌‌آید. در روزگار پرجوش و خروش دانشجویی، جودیت خودش را عنصری فعال در جوانان کمونیست نشان داده‌‌بود. او لحظه‌‌ای راحتی را بر خود حرام دانسته و گمان می‌‌کند باید همان سرنوشت رفقایش را داشته باشد و گرسنه و زخم و زیلی از این خانه به آن خانه و از شبی به شب دیگر سرگردان باشد تا نفرت از قاتلان رفقایش فروکش نکند. بالاخره مدتی روانه‌‌ی یکی از بازداشتگاه‌‌های مخوف زندانیان سیاسی می‌‌شود. دونوسو در «حکومت نظامی» صریحا بین بازداشت‌‌گاه زندانیان سیاسی و بند عمومی تفاوت قائل شده به گونه‌‌ای که بند عمومی را که به خاطر رواج کثافت و رواج انواع بزهکاری‌‌ها، مثل قاچاق مواد مخدر و فحشا و سوءتغذیه و بی‌‌بهرگی از تسهیلات بهداشتی و حرارتی شهره‌‌ی آفاق است، به اندازه‌‌ی بازداشت‌‌گاه‌‌های زندانیان سیاسی مایه‌‌ی خوف نمی‌‌داند، چراکه شکنجه‌‌گران چیره‌‌دست راهی به بند عمومی ندارند. دوران شکنجه و اقامت جودت در بازداشت‌‌گاه هرچند پنج روز بیش‌‌تر نیست، اما بر نفرت و انگیزه‌‌ی انتقام او می‌‌افزاید به طوری که سال‌‌های سال به انتظار فرصتی مناسب برای انتقام است.

لوپیتو، که در همه‌‌جای داستان به ظاهر رقت‌‌انگیزش اشاره شده، مردی خودباخته و سرخورده از تمام ایدئولوژی‌‌ها است. در روزگار دانشجویی شعرهای انقلابی می‌‌گفته، اما بیش از ده سال است که دست به قلم نبرده و جبهه‌‌ی شراب را انتخاب کرده است. او نه ظاهر زیبایی دارد و نه رفتاری سنجیده و موقر. البته اندک دوستان خیرخواهش، مانونگو و جودیت، که می‌‌دانند لوپیتو همیشه از نعمت بخت و اقبال محروم بوده، تحقیر کردن او را مجاز نمی‌‌دانند و نگاه‌‌های ترحم‌‌آمیزشان را از او دریغ نمی‌‌کنند. لوپیتو، خاک بر سرِ باسوادی است که نسبت به اوضاع درونی و بیرونی خودش آگاه است. در مورد هر موضوع مورد بحثی ابراز وجود می‌‌کند: رمان، شعر، موسیقی. اما حرف‌‌های او هم مانند جودیت در نهایت به سیاست منتهی می‌‌شود، موضوعی که از آن هم آگاه است: «برای مثال، بیا همین حالا راجع به هر موضوعی که می‌‌خواهی حرف بزنیم. مثلا از رفیق خودمان شومان که -جدا از این گند و کثافت‌‌ها- برای من و تو ارزشی به مراتب بالاتر از این عدالت اجتماعی کوفتی دارد. خب فکر می‌‌کنی چند دقیقه می‌‌توانیم حرف بزنیم و به سیاست اشاره نکنیم؟». او علی‌‌رغم تمام مصیبت‌‌ها و موضع گیری‌‌هایش علیه نظام حاکم، هرچند تقصیر همه چیز را به گردن حکومت می‌‌اندازد، اما عامل بدسرشتی و پلشتی‌‌ش را خودش می‌‌داند.

و دن‌‌سلدونیوی شاعر و همسر نویسنده‌‌ا‌‌ش فائوستا، از هم‌‌نسل‌‌ها و دوستان پابلو نرودا که تب و تاب انقلابی نسل بعد خود را ندارند، با تاسیس بنیاد نرودا به فکر بر جا گذاشتن میراثی برای نسل‌‌های آینده هستند.

«حکومت نظامی» در عین برخورداری از رنگ و بوی سیاسی مثل همه‌‌ی رمان‌‌های دونوسو کندوکاوی ژرف در هستی این آدم‌‌هاست و چشم‌‌اندازی ا‌‌ست جذاب از سرنوشت آدمیان و تلاش بی‌‌امان آن‌‌ها برای بودن و معنی بخشیدن به هستی خود.

برگرفته از : پایگاه اینترنتی «نشر نی»

دوشنبه 15 مرداد 1397 ساعت 07:30  
 نظرات