چرا رکود برای معماری ایران مفید است؟تا همین چند سال پیش در این شهر ساختوساز چنان رونقی داشت که اهمیتی نداشت شما چه چیزی را با چه کیفیتی از طراحی و اجرا بالا بیاورید. همینکه زمین به بنا تبدیل میشد سود سرشار شما تقریباً قطعی بود. واحدها معمولاً پیشفروش شده بودند و قبل از اینکه پروژه به اتمام برسد، مسیر تهیه زمین، پروانه و نقشه برای پروژه بعدی در حال پیموده شدن بود. در آن وضعیت عامل اصلی تعیینکننده قیمت، محل ساخت و متراژ پروژه و عامل اصلی تعیینکننده سود خالص، فقط و فقط تراکم بود؛ یعنی اینکه ساختوساز در تجریش یا جاده مخصوص هرچند گروه مشتریان متفاوتی داشت اما بهواسطه ارزشافزوده طبقات نسبت به زمین، با اختلافی نهچندان قابلتوجه سود قابل پیشبینی برابری داشت. وقتی از دوره طلایی ساختوساز صحبت میکنند دارند درباره همین دورهای صحبت میکنند که تورم از مرز ۳۰ درصد گذشته بوده است. رونقی که نه به خاطر گردش سریع مالی و تکثر و تکرار تراکنشها، بلکه به خاطر تورم و اختلاف زیاد میان آورده اولیه و سود خالص ایجاد میشود. اقتصادی روی حباب که میلغزد و بهپیش میرود. محمدرضا حائری مازندرانی در چند سخنرانی رویه روبهجلوی این وضعیت را با این عبارتها دهه بندی میکند: دوران ساختوساز، دوران بسازوبفروشی، دوران بسازوبندازی و دوران نسازوبندازی که این آخری به کلاهبرداریهای رو به گسترش در عرصه اقتصاد تورمی مسکن و ساختوساز اشاره دارد.
وقتیکه به غرغرها، گلایهها، نقادیها و گفتگوهای معمارانه آن دوران رجوع میکنیم، عمده سخن جامعه معماران، بیکیفیتی ساختوساز و عدم نقشپذیری معماران در عرصه طراحی است. همه شواهد دال بر آن است که معماران تنها امضا فروشند و نقشهها را خود تهیه نمیکنند. پروژههای محدود دولتی به مشاورهایی باسابقه بالا میرسد و در تراز عمومی ساختوساز، جامعه تازهنفس معماری سهم بسیار اندکی دارد. آنچه یک بنا را بر دیگری تفضل میدهد مصالح نماست و آنچه هیچ فضیلتی در پی ندارد، پرنسیپ معماری است. چرا معماران در این دوره طلایی دولتهای هشتم، نهم و تا حدودی دهم، مورد رجوع قرار نمیگیرند؟ پاسخ ساده است، برای آنکه ارزشافزودهای ایجاد نمیکنند. یک عمارت با معمار یا بدون معمار، به سود قابلتوجهی فروش خواهد رفت و این موضوع تضمینشده است. پس چرا باید سازنده خود را در پروسه وقتگیر، پیچیده، هزینهبر، تکرارپذیر و چالشبرانگیز انتخاب طراح و انتخاب طرح درگیر کند؟ ساختوساز بدون معماری آنقدری رضایتآمیز هست که نیازی به معمار نباشد. اما برای مصرفکننده چطور؟ او نیز خود را بخشی از شبکه واسطهگری میداند و نه بهرهبردار فضا. او نیز سعی میکند چیزی را درجایی بخرد که بتواند آن را خوب بفروشد. حتی اگر طرح نما، گشودگی یا محرمیت فضا، باز یا بسته بودن آشپزخانه و نظایر آن پسند شخصی او نباشد ولی با طبع بازار سازگار باشد حاضر است تجاوز بازار به زندگی خود را بپذیرد. در چنین دورانی پرنسیپ معماری امری بیشازحد لازم لوکس، تشریفاتی، بی ضرورت و حتی گاه پیشپاافتاده است.
آن دوران هیجانانگیز به پایان رسید. بازار از ساختوساز زیاد در نواحی سود ده به اشباع رسید. مسکن مهر نقدینگیها را جذب کرد و بدون افزایش ظرفیت واقعی زیستی به این اشباع دامن زد. رکود سنگین تمایل به خرید و چرخش پول را کاهش داد و سپردهها را به بانکها برگرداند. حالا دیگر کسی جرئت آن را که با خیال راحت در برهوتی از هیچ، طبقاتی را بالا ببرد و این رؤیا را داشته باشد که حتی کسی برای بازدید واحدهایش به او مراجعه میکند، ندارد. سود ساختوساز به شیوه معمول در بهترین نقاط شهری نهایتاً بین ۱۶ تا ۱۷ درصد قلمداد میشود و این هنوز با سود بانکی فاصلهای مؤثر دارد. در چنین بازاری ساختوسازی صورت نمیگیرد مگر آنکه سازنده بداند پیش از شروع به کار چطور باید با واحدهای معطلمانده رقابت کند. حالا عمارتی افراشته نمیشود مگر با این امید و ادعا که بنایی منحصربهفرد و متفاوت است. پذیرش مصالح ساختمانی متنوعتر آسانتر شده. تکنولوژیهای جدید هوشمندسازی حتی در پروژههای نهچندان لوکس طرفدار پیداکرده، بام و تراس تجهیز شده یک مطالبه رایج است و البته که برای طراحی متفاوت باید به معماران مراجعه شود. چراکه تفاوت ضروریترین عنصر در رقابت است.
حالا وقتی پای درد و دلها و گلایهها و پنلهای معمارانه مینشینیم، دیگر سخن از عدم حضور معمار نیست، بلکه شکایتها از رواج سبک بازاری ِ رومی یا حتی گاهی غربزدگی و فرمالیسم است. امروزه معماران زمینه گرایی را نه یکترم ِ آکادمیک که یک مسئولیت حرفهای میدانند. اینها حکایت از چه دارد؟ تنوع و تعدد پروژههایی که به ورودی جایزه معمار میرسد بسیار بیشتر شده. مسابقات معماری چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی افزایش چشمگیری یافته و تقریباً هر چند هفته از یک مسابقه جدید عمومی خبر میرسد. مسابقات دعوتی و محدود که نشاندهنده بخش خصوصی حرفهای است بسیار افزایشیافته و در این دعوتها نه صرفاً مشاوران سابقهدار، بلکه دفاتر و یا حتی معماران جوان منفرد بهراحتی دعوت میشوند. جامعه معماری مورد رجوع قرارگرفته و این پرنسیپ بهعنوان یک واقعیت اجتماعی در حال پیدا کردن جایگاه خود است.
میتوان چنین نتیجه گرفت که دوران رونق لجامگسیخته ساختوساز، دوران کمیت سالاری است و دوران رکود دوران کیفیت سالاری. در اولی سرعت بیشتر و تراکم بیشتر ضامن سود است و در دومی کیفیت بیشتر و تفاوت بیشتر. اولی نقشههای کپی شده را میپسندد و دومی فراتر از نقشه، در هر پروژهای در جستجوی یک اتفاق تازه است. در اولی معماران باید سعی میکردند تا درباره جایگاه خود و تفاوت پرنسیپهای معماری و عمران سخن بگویند و در دومی، ساختههایشان تقریباً هر چند هفته یکبار در یک فستیوال جهانی خبرساز میشود. چنین است که هر سیاستی که بخواهد با تحرک بخشی ِ تورمی به بازار جان ببخشد، نابودکننده کیفیت و به بالطبع نابودکننده زندگی است. سرطان تجربهشده، نه یک رونق زاینده که یک فرسایش عمومی بود. زمانی که دکتر ماجدی، مسکن مهر با بافت فرسوده دههها بعد میدانست، بسیار زودتر فرارسیده است. جامعه ایرانی، دیگر نباید هیجان را از طریق خودزنی تجربه کند. توسعه مسیرهای معقولتری نیز دارد. هیچ کشور توسعهیافتهای را نمیتوان سراغ گرفت که تنها با افزایش مترمربع ساختهشده ثروتمند شده باشد! ساختمان قابل صدور نیست و نمیتوان بدون آنکه چیزی به جهان عرضه کرد، در مدار رونقی توسعهای قرار گرفت. آنچه رکود با معماری معاصر ایران کرده است، بخشیدن فرصتی برای تأمل و تغییر ریل در بازار ساختوساز است. آیا جامعه معماری نسبت به این بزنگاه آگاهانه عمل میکند؟ آیا با خروج از رکود و اقبال یافتن دوباره ساختوساز، کیفیت همچنان یک مطالبه باقی میماند؟ تمهیدات صنفی، قانونی، ترویجی و رسانهای صیانت کننده از این تغییر ریل چه میتواند باشد؟ و آیا معماران ایرانی دارای چنین خرد ِ جمعی ِ تاریخی هستند که خود را در این حوزه منشأ عمل و تأثیرگذاری بدانند؟ پرسشهایی که الزاماً پاسخهای خوشایندی در پی ندارد ولی اندیشیدن به آنها ضرورتی همگانی و غیرقابلانکار است.
برگرفته از :
memari.online